روش تبلیغی و تدریسی حضرت استاد
تعمّق و پژوهش در تاریخ اسلامی
تفسیر قرآن کریم
اجازه نقل روایت از آیت الله صفائی خوانساری
اجازه اجتهاد از آیت الله شیخ علی معصومی وثوق
اجازه اجتهاد از آیت الله شبیر حسن نجفی هندی ( رحمت الله )
متن اجازه اجتهاد حضرت استاد به قلم آیت الله العظمی شیخ ابوالفضل نجفی خوانساری ( رحمت الله )
مرحوم آیت الله العظمی شیخ ابوالفضل نجفی خوانساری ( رحمت الله )
حضرت استاد دائماً و مؤکداً به طلاب علوم دینی توصیه می کنندکه: « ما طلبه ها در عمل به این آیه کوتاهی می کنیم: {فَلَو لا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَهٍ مِنهُم طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذا رَجَعُوا إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَخذَرُونَ} . ما باید درس را به نحو احسن بخوانیم و آن را در بین مردم تعلیم دهیم تمام این درس خواندن ها ثمره آن أوّلا عمل کردن خود ما و ثانیاً تعلیم و در نهایت عمل کردن خلق الله است. و تا این تعلیمات در بین مردم نرود، ما نمی توانیم تأثیری دینی در جامعه مان داشته باشیم» . لذا این طرز فکر و این منهج استاد، ایشان را واداشته تا از اوائل جوانی خود و از اوائل دوران تحصیلی در حوزه علمیه، جلسات فقه و تفسیر و تاریخ و اخلاق خود را بین جمیع اقشار و اصناف و طوایف مردمی، داشته باشند و عمده وقت خود را در این جهت صرف کنند با اعتقادی راسخ و محکم ! و همیشه تأکید می کنند که ما طلبه ها بعد از درس خواندن جدی و محکم و تقوای جدی ومحکم، باید خیالمان راحت باشد که خداوند متعال ما را به رضای خود راهنمایی می کند و به ما می فهماند که چه طور، کجا و به چه نحو باید خدمت کنیم و همیشه به این آیه استشهاد می کنند که : { وَالَّذینَ جاهَدُو فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا } «کسانی که در راه ما تلاش کنند ما آن ها را به راههای خود هدایت می کنیم ». و می فرمودند : « اگر دست را به خداوند بدهیم – حقیقتاً و واقعاً – آنگاه همه چیز حل شده است ».
« یادم هست که تمام نمره هایم در مدرسه، کامل ترین نمره بود و حتی یکبار مدیر مدرسه برادرم را احضار کرد، برادرم عصبانی شد گفت حتما کوتاهی کرده ای ! وقتی از مدرسه ام برگشت دیدم بسیار خوشحال است، گفت : مرتضی! رو سفیدم کردی، وقتی فهمیدند من برادر تو هستم تمام معلم هایت اطراف مرا گرفتند و از من می پرسیدند که برایشان از طرز درس خواندن و زندگی کردن تو بگویم! حتی از من می پرسیدند که مگر چه نوع غذایی می خورد که انقدر ذکاوت دارد! مدرسه دارالفنون مرا مجاناً ثبت نام نمود و من همیشه سعی داشتم که کلمه ای در کتاب نباشد الا اینکه آن را به تمامی بدانم. روز امتحان، اول جلسه، معلم به من گفت : خاتمی! تو نمی خواهد امتحان بدهی و من بالاترین احترامی که از من بر می آید این است که از تو امتحان نگیرم و نمره بیست را برای تو بگذارم و اگر بالاتر از بیست نمره ای بود، مطمئن باش که آن را برای تو می گذاشتم.» برادر ایشان جناب دکتر سید رضا خاتمی می فرمودند: « سید مرتضی به قدری درس خوان بود که یک وقت به من گفتند بیا که حوض آب آتش گرفته است! گفتم مگر حوض هم می شود آتش بگیرد! گفتند سید مرتضی آن را آتش زده، به سرعت آمدم و دیدم که مشغول خاموش کردن آن هستند. گفتم مرتضی چه کار کردی ؟! گفت : معذرت می خواهم داشتم آزمایش شیمی انجام می دادم ... ». مدرسه دارالفنون تهران که بدست امیر کبیر بنا نهاده شده بود مرکز علمی مهمی در آن زمان ( در حدود سال سی و پنج شمسی ) به حساب می آمد و بهترین اساتید در آنجا به تدریس مشغول بودند و حضرت استاد در سال 1340 شمسی با کسب دیپلم ریاضی فیزیک از دارالفنون خارج شدند و در علوم ریاضی، هندسه، فیزیک، شیمی، حساب و نیز زبان انگلیسی تبحر خاصی پیدا نمودند و به ایشان مدرکی داده شد که امکان تحصیل در خارج از کشور برای آن مهیا بود و این به نسبت علوم فرا گرفته شده و نیز سخن گفتن به زبان اجنبی بود.
به هر ترتیب من صبح ها درس می خواندم و بعد از ظهرها تا به شب کمک برادرم به پانسمان و تزریقات می پرداختم. به توفیق الهی از همان طفولیت مقید رفتن به مساجد و حوزه های علمیه بودم و سخنرانی ها را به تمامی گوش می نمودم و مطالب بسیاری را از سخنرانان آن زمان به یاد دارم که هنوز هم با گذشت این همه سال بعضی از مطالب آنان مرا به اعجاب می آورد. در خوانسار نیز با پدرم هر روز به مسجد می رفتیم، ایشان به قدری منظم و مرتب به مسجد می رفت و همیشه پای منبر می نشست که جای نشستن او در مسجد معین بود و همه می دانستند که اینجا، جای سید میرزا است. در تهران که آمدم بحمدالله چون در خیابان ناصر خسرو بودم در نزدیکی ما حوزه علمیه مروی و نیز مسجد ارگ و نیز مسجد شاه ( مسجد امام فعلی ) بود و من مرتب نماز خود را به جماعت در این اماکن می خواندم. یادم هست یک وقتی برادرم مرا از رفتن به مسجد نهی کرد و به من گفت تو که میروی و می آیی کلی از وقت گرفته می شود و کار داریم، نماز در همین مطب بجا بیاور! من مجبور بودم قبول کنم، فردای آن روز اذان که گفته شد سجاده نماز را درمطب پهن نمودم و اذان و اقامه گفتم و نماز را با آداب آن بجا آوردم،برادرم که دید در مطب در جلوی بیماران – خصوصا در آن زمان با آن بی بند و باری ها – این نماز خواندن من، صحنه جالبی شاید به نظر نیاید، به من گفت : برو همان در مسجد نماز بخوانی بهتر است. و الحمدلله از این فیض محروم نشدم ».
« برادر بزرگم ( دکتر سید رضا خاتمی که برادر اَبی حضرت استاد است ) که سالها در تهران مشغول درس پزشکی بود و ده سال از من بزرگتر است نامه ای فرستاد که : « من در مطبی در تهران مشغول بعضی امور پزشکی، پانسمان و تزریقات می باشم و نیازمند به کمک کار هستم اگر سید مرتضی به تهران بیاید هم می تواند ادامه تحصیل بسیار خوبی در تهران داشته باشد و هم کمک کار من باشد »؛ فلذا من به تهران رفتم و برادرم در خیابان ناصر خسرو در مطب آقای دکتر جواهریان که از معتبرین تهران بودند بخش تزریقات و پانسمان آنجا را اداره می کرد و دانشجوی پزشکی نیز بود. پدر آقای دکتر جواهریان از طلا فروشان اول ایران به حساب می آمده و عجیب این بود که وی با آنکه تحصیلات پزشکی خود را در فرانسه گذرانده بود و صاحب چنان ثروت بسیاری بود، در عین حال بسیار مقدس و متدین بود و نماز شب و تهجد او شاید یک شب هم ترک نمی شد.
این حسینیه در روبروی منزل ایشان قرار داشت، حجره تجارت و خرید و فروش پدر ایشان نیز در یکی از اتاق های خانه که دری مستقل به سوی کوچه داشت برقرار بود و سیدمیرزا (والد استاد ) از مقدّسین و معتمدین به حساب می آمد و گاهی نیز بعضی کالاها را به شهرهای دیگر می فرستاد و نیز بعضی اجناس را از بلاد دیگر به این مکان نقل می داد. در همسایگی ایشان عالم و شیخ محل مرحوم شیخ حیدر قیصری (رحمت الله) سکونت می کرد که خود، پدر رضاعی و همسر وی مادر رضاعی حضرت استاد شدند . استاد می فرمودند: « در سن پنج سالگی وارد مکتب قرآن شدم و در آنجا به ما تعلیم قرآن و حدیث می نمودند و استاد مکتب به قدری پیر بود که پدرِ مادرم می گفت او استاد من نیز بوده است . در سن شش سالگی به مدرسه ابتدایی در خوانسار وارد شدم و تا سال چهارم ابتدایی را در آنجا خواندم».
شفاء بیماری حضرت استاد در طفولیت در زمان کودکی استاد، بیماری در منطقه، شایع بوده که جان اطفال بسیاری را می گرفت و برادر بزرگ استاد، سید مصطفی نیز در حدود دو سالگی به این بیماری مبتلا و از دنیا چشم فرو می بندد . حضرت استاد، خود در این باره فرمودند : « مادرم نقل می کرد که من در حدود کمتر از دو سالگی به آن بیماری مهلک دچار شدم و چه طور بوده که می گفتند آب بدن کم می شد و گلو خشک می شد و اگر غذا خورده می شد باعث خفگی و هلاکت می گردید و اگر غذایی نیز خورده نمی شد که گرسنگی طفل را هلاک می کرد، به هر ترتیب، من نیز دچار این بیماری شده بودم و ناراحتی و حزن و اندوه در خانه ما حاکم شده بود چه اینکه برادر بزرگتر من نیز به این مرض فوت کرده بود. مادر من می گفت: از غصه بیچاره شده بودم، به امامزاده رفتم و متوسل شدم، همان شب در خواب دیدم که دو دختر عجیب نورانی به عمر تقریبا 7 و 8 ساله در کنار نهر جلوی امامزاده نشسته اند و با دستانشان از آب نهر برداشته و به سوی من پاشیدند و فرمودند: " برو که پسرت را شفا دادیم، و او در آینده به ما خدمت می کند" ، آنگاه از خواب بیدار شدم و تو را دیدم که از تشنگی رنج می بردی و از من آب می خواستی ، مقداری آب به تو دادم احساس کردم که حالت خوب شده است آن وقت مقداری نان دادم که خوردی و خبری از خفگی نشد فهمیدم که شفا حاصل شده است » و در حقیقت نیز حضرت استاد در سالهای آینده بر مزار این دو امامزاده، حرم و گنبد و ضریح ساختند و سالیان بسیاری است که اداره و مخارج آن امامزاده به عهده و سرپرستی حضرت استاد است، چنانچه حسینیه مجاور امامزاده نیز چندین سال است که تحت اداره و تولیت ایشان می باشد و آن حسینیه قدیمی و خشتی را در حال حاضر تبدیل به چندین هزار متر حسینیه و ساختمانهای بزرگ و متعدد نموده اند و هم اکنون بزرگترین و با شکوه ترین مراسم عزاداری سنتی سیدالشهداء ( علیه السلام ) در ایران در آن حسینیه به همت والای حضرت استاد، چندین سال است که برگزار می گردد.
شجره نامه حضرت استاد به حسب آنچه نسل در اندر نسل محفوظ مانده چنین آمده : سید مرتضی - سید میرزا - سید فرج الله - سید مهدی - سید حسین - سید محمد - سید ابراهیم - سید محمد - سید کرم علی - سید حسین - سید فضل الله - سید صالح - سید مهدی - سید کرم علی - سید باقر - سید حسین - سید حسن - سید زین العابدین - سید علی - سید مهدی - سید حسین - سید جلال - سید احمد - سید عزالدین - سید فخر الدین - سید محمد - سید احمد - سید طاهر - سید یحیی - سید محسن - حضرت سید محمد - حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ).
حضرت استاد ( حفظه الله ) نسل پدری ایشان از سادات میرباقری خوانسار می باشد که به امامزاده سید احمد که واقع در شهر خوانسار است می رسند و از آنجا به چند واسطه به امامزاده سید محمد که در منطقه دجیل در حوالی سامراء واقع است می رسد که سید محمدبن امام علی النقی ( علیه السلام ) معروف به ( سبع الدجیل ) یعنی ( شیر منطقه دجیل ) است. که به قدری مزار ایشان و حضور معنوی و با برکت شان، هیبت و عظمت و وقار دارد که معروف است اهل عراق بعد از حرم حضرت ابوالفضل العباس ( علیه السلام ) از مزار سید محمد بیم و هراس دارند و در طول تاریخ معروف است که هر که کوچکترین نیت سوئی به آن مزار با برکت داشته است، سخت به عذاب و هلاکت دچار شده است . و عجیب مزار ایشان حاجت ها را روا می کند و بسیار مجرب است که حتی از دیر باز بعضی مراجع بزرگ تقلید شیعه برای رسیدن به حوائج خود به ایشان و یا نذربرای مزار حضرت ایشان متوسل می شدند و حاجت روا می گشتند.
والد استاد، مرحوم سیّد میرزا از متدیّنین و مقدّسین و از تجار بوده اند، حضرت استاد درباره پدر خود می فرمایند: ” پدر من هر روز سحر بیدار بود و به عبادت و تهجد اهتمام می ورزید و هر روز صبح به تلاوت قرآن می پرداخت، یک روز از اهل محل که مدتی بیماری صعب […]
این نام که معرّب کلمه ( کودکان ) شده است بدین جهت بوده که دو دختر از امام موسی کاظم ( علیه السلام ) در آن محل مدفون هستند و از دیرباز مزار شیعیان دور و نزدیک بوده اند و آن دو امامزاده واجب التعظیم دو دختر بکر بلافاصله ی امام کاظم ( علیه السلام ) یعنی هر دو خواهران امام علی بن موسی الرضا ( علیه السلام ) و فاطمه معصومه ( سلام الله علیها ) می باشند و در سن کودکی مدفون شده اند لذا نام محل، مزین و منور به همین امامزادگان بنام ( کودکان ) از گذشته معروف شده است. تا اینکه مرحوم حضرت آیت الله سید میر کبیر صاحب (روضات الجنات) کلمه کودکان را تبدیل به قودجان می کنند و از آن پس به عنوان قودجان نام می گیرد.
حضرت استاد در دوم محرم سال 1362 هجری قمری مصادف با هجدهم دی ماه سال 1322 هجری شمسی در قودجان در شهر خوانسار دیده به جهان گشودند و چون دومین فرزند خانواده بودند، پس از سید مصطفی که متبرک به نام خاتم الانبیاء والمرسلین ( صلی الله علیه وآله ) بود، نوبت به متبرک شدن خانه به نام نامی وصی پیامبر خاتم، برادر و خلیفه بحق او علی مرتضی ( صلی الله علیهما و آلهما ) می رسید، لذاپدر ایشان نام زیبا و پر رمز و راز ( مرتضی ) را برای فرزند خود انتخاب نمود، باشد که چونان مولا و جد خود مورد رضایت پروردگار خود و نیز مجاهد فی سبیل الله و مبلغ آیین حق و حقیقت باشد.